اعتراف
تانهان سازم از تو بار دگر راز این خاطر پریشان را
می کشم بر نگاه ناز آلود نرم و سنگین حجاب مژگان را
دل گرفتار خواهشی جانسوز از خداراه چاره می جویم
پارسا وار در برابر تو سخن از زهد و توبه می گویم
آه هرگز گمان مبرم که دلم بازبانم رفیق و همراه است
هرچه گفتم دروغ بود دروغ کی تورا گفتم آنچه دلخواهست
توبرایم ترانه می خوانی سخنت جذبه ای نهان دارد
گویا خوابم و ترانه ی تو از جهانی دگر نشان دارد
شاید این را شنیده ای که زنان در دل آری و نه به لب دارند
راز خود را عیان نمی سازند راز دارو خموش ومکارند
آه من هم زنم زنی که دلش در هوای تو میزند پر وبال
دوسـتـ
ت دارم ای خیال لطیف دوستت دارم ای امید محال